بازی و سرگرمی
این وبلاگ هر هفته مطلب جدیدی داره.
 
 

اون موقع که بچه بودم یه بار به مامانم گفتم : مامان دلم میخواد یه حیوون خونگى داشته باشیم !
گفت : تورو داریم بسه !
من:|
::
::

 

کارت عروسی واسمون اومده بود روی کارت نوشته جناب آقای فلانی با اتفاق همسر محترمه و دختر خانم ؛ خوب مینوشتین همتون بیاین ولی بی زحمت اون پسر الدنگتونو نیارین …
::
::

چند وقت پیش میخواستم خط موی پشت گردنم رو درست کنم ، در ضمن حسش نبود برم آرایشگاه !
بابام کلاس گذاشت که زمون جنگ اون یه مدت آرایشگر ارتش بوده و راضیم کرد پشت سرم رو درست کنه !
خدا نصیب کافر نکنه ، نشست ماشین و تیغ گرفت دستش ؛ اول کار که پس کله ام رو زخم کرد بعدشم هی میگفت کج شد بزار درستش کنم … کارش که تموم شد خط رو آورده بود وسطای کله ام ، مجبور شدم برم سرم رو تیغ بندازم !
::
::
بچه خواهرم سه سالشه ، شیطونی میکرده مامانش بهش گفته اینقد شیطونی نکن بسه! گفته اصن من میخوام تنها زندگی کنم …
::
::
خالم بهم زنگ زده میگه اینترنت پر سرعت داری لطفا واسم فیلم بر باد رفته رو دانلود کن …
گفتم باشه چجوری به دستت برسونم؟ گفت : خوب واسم ایمیل کن دیگه!
::
::
مامان بزرگ : ای من به قربون قدت بشم …
من : آهان ! کم رنگ بریزم دیگه ؟
مامان بزرگ : آره دیگه ! لیوانی هم باشه …
::
::
با خواهرم رفتیم عطاری به فروشنده میگه ۱۰۰۰تومن زردچوبه بده ۱۰۰۰تومن فلفل سیاه بده ؛ فروشنده کشیده داده بعد خواهرم میگه چقدر میشه ؟
::
::
یه بار ننم با عموم و زن عموم دعواش شده بود اومده بود خونه به بابام میگفت برادرت خودش خوبه ولی ترک تحصیل حرفای زنش قرار میگیره …
::
::
موبایلمو دزد برده هرچی گشتم کارتونشو پیدا نکردم ، پسر عموم اومده میگه *#۰۶# رو بزن تو گوشیت سریالشو بهت میده بعد با این برو کلانتری …
من
فک و فامیل
عموم و زن عموم
::
::
امروز داشتم وسایلامو تمیز میکردم ، کارت کلاس زبان ۸ سال پیشم رو پیدا کردم ! بعد به بابام گفتم نگاه کن بعد هشت سال هنوز اینو نگه داشتم !
بابام یه نگا بم کرد گفت پس من چی بگم بعد ۲۲ سال هنوز تورو نگه داشتم !!!؟؟؟
هیچی دیگه خودم از کادر خارج شدم …
::
::
شدیدا سرما خوردم به مامانم میگم مامان سرشیر نمی تونم بخورم ؟ واسم خوب نیست نه ؟ میگه نه خوب نیست ولی بخور تا خراب نشده …
::
::
اصن خدا فامیلو آفریده واسه قطع رابطه و جک ساختن …
::
::
پدر من هر دفعه بعضی محصولات رو به صورت آزمایشی وارد خونه می کنه ؛ اگه دید زود تموم میشه دیگه جلوی وارداتش رو می گیره ، اگه دید تموم نمیشه به تعداد زیاد وارد می کنه …
یکی نیست بگه آخه پدر من این چه الگویی که شما پیش رو گرفتی ؟؟؟
::
::
پسرخالم اومده خونمون شب خوابش برده ، ساعت ۳ نصف شب بیدارم کرده با تعجب میگه :‌ پاشو پاشو تو خونه ی ما چیکار میکنی ؟؟؟
::
::
داداش کوچیک دوستمو بردیم آمپول بزنیم …
پرستار گفت : بخواب آمپولتو بزنم …
بچه گفت : خوابم نمیاد …
::
::
رفیقم یه بار گوشیش افتاده بود تو چاه توالت اومده بود بیرون میگفت گوشیم وقتی داشت میوفتاد تو چاه من با چشمان خویشتن دیدم که جانم میرود …
::
::
خواهرزاده ی ۵ ساله م رو بردم سوپرمارکت بهش میگم عزیزم چی دوس داری برات بخرم ؟
میگه شکلات …
گفتم ای جونم ! چه شکلاتی بخرم برات ؟
یهو چشماشو تنگ کرد گفت : شکلات تلخ ! مثه طعمِ زندگی …
::
::
ﭘﺴﺮ ﻋﻤﻮﻡ ﺑﺎ ﯾﻪ ﺧﺎﻧﻮﻡ ﻧﺴﺒﺘﺎ ﻣﺤﺘﺮﻣﯽ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﯿﺮﻭﻥ ، ﺭﻓﺘﻦ ﮐﺎﻓﯽ ﺷﺎﭖ ﺁﺏ ﻣﯿﻮﻩ ﻭ ﮐﯿﮏ ﻭ ﺑﺴﺘﻨﯽ ﺧﻮﺭﺩﻥ ، ﺭﻓﺘﻦ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ ﭼﻠﻮ ﮐﺒﺎﺏ ﻭ ﻣﺎﺳﺖ ﻭ ﺗﺮﺷﯽ ﻭ ﺯﯾﺘﻮﻥ ﻭ ﺩﻭﻍ ﺧﻮﺭﺩﻥ ، ﺑﻌﺪ ﺍﻭﻣﺪﻩ ﺧﻮﻧﻪ ﻭ ﺩﯾﮕﻪ ﺩﺧﺘﺮﻩ ﺟﻮﺍﺏ ﺗﻠﻔﻨﺶ ﺭﻭ ﻧﺪﺍﺩﻩ … ﭘﺴﺮ ﻋﻤﻮﻡ ﻫﻢ ﺁﺧﺮ ﺷﺐ ﺧﯿﻠﯽ ﺟﺪﯼ ﺍﺱ ﺍﻡ ﺍﺱ ﺩﺍﺩﻩ ﻭ ﮔﻔﺘﻪ : ﭘﺲ ﮔﺸﻨﺖ ﺑﻮﺩ ؟!؟!؟!
::
::
چهارشنبه کلاسام تموم شد وسایلامو از خوابگاه جمع کردم اومدم خونه …
امروز داداشم برگشته بهم میگه : حالا تا کی خونه ی ما آویزونی ؟
::
::
داشتم کارت پایان خدمت بابامو میدیدم بهش میگم بابا واقعا قدت ۱۶۰ سانته ؟ میگه بچه مگه تو ۱۶۰ سانت دوره شاه رو میفهمی ؟
::
::
کل زندگیمو فروختم گوشی گلکسی خریدم !
بابام میگه : این گاری اسبی چی داره رفتی خریدی ؟
::
::
دیشب اومدم خونه میخواستم خودمو لوس کنم و به اصطلاح چـُسى بیام گفتم : مامان هوا خیلى سرده ، گلوم درد میکنه فک کنم سرما خوردم …
::
::
دیشب ساختمون کناریمون آتیش گرفته بود با بابام سریع لباس پوشیدیم بریم کمک ؛ مامانم یهو داد زد وااااایستید ! دارید میرید آشغالارم بزارید جلو در !!! بدجور تو فکر فرو رفتیم با بابام …
::
::
داشتیم با بابام تو خیابون میرفتیم دوستشو دید ، بعد از سلام و احوالپرسی دوستش به من اشاره کرد گفت این پسرتونه ؟ بابام یه سری تکون داد گفت آره دیگه چوب خدا صدا نداره !

::

::

به خاله ام که در آمریکا زندگی می کنه با کلی ذوق و شوق گفتم : خاله ! من خیلی دوست دارم بیام اون جا زندگی کنم . برگشته می گه : خوب این جا کسی رو داری بری پیشش ؟
::
::
ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺯﺍﺩﻡ ﺍﻭﻣﺪﻩ ﻣﻴﮕﻪ ﻋﻤﻮیی ﺭﻭ ﺩﺭﺧﺖ ﺣﻴﺎﺗﺘﻮﻥ ﻳﻪ ﮔﻨﺠﻴﺸﻚ ﺩﻭﺗﺎ ﺟﻮﺟﻪ ﺍﻭﺭﺩﻩ . ﺗﻮﺭﻭ ﺧﺪﺍ ﻧﺮی
ﺑﺨﻮﺭﻳﺸﻮﻥ . . .
ﻣﻦ
ﯾﻪ ﻫﻤﭽﯿﻦ ﺗﺼﻮﯾﺮﯼ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺗﻮ ﺫﻫﻦ ﺑﭽﻪ ﺍﺱ . . .
::
::
داشتیم با بابام تو خیابون میرفتیم دوستشو دید ، بعد از سلام و احوالپرسی دوستش به من اشاره کرد گفت این پسرتونه ؟ بابام یه سری تکون داد گفت آره دیگه چوب خدا صدا نداره !
::
::
بابام داشت به دوستش شنا یاد میداد . گفت حالا پاهای عقبتو تکون بده !
::
::
خودم رو کشتم رفتم مهندسی رباتیک گرفتم
فامیلمون برگشته میگه عقربه بزرگه ساعت خونه مون افتاده ، می تونی جا بندازیش !؟
فک و فامیله ما داریم
::
::
عکس بچگیامو به مامانم نشون دادم میگه آخی چه نازه کیه ؟!
منو میگی
::
::
مادر بزرگم میگه : اولش که این کامران و هومن رو دیدم فکر میکردم زن و شوهرن ، تو نگو خواهر برادرن !
::
::
اقا پدرم یهو اومد تو اتاقم بهم گفت
تو که چشمات خیلی قشنگه / تو که چشمات خیلی عجیبه
تو که این همه نگاهت / واسه چشمام گرمو نجیبه
من یهو ذوق مرگ شدم تا به خودم اومدم دیدم دارم ماشین بابامو لنگ میکشم ، نفهمیدم چی شد فقط فهمیدم کاملا خر شدم
::
::
شاید باورتون نشه ولی امروز بابام به عنوان اعتراض به کثیفی اتاقم یه مرغ زنده گرفت اومد انداخت تو اتاقم !
مرغه هم قد قد قد قد کنان راه افتاد تو اتاق !
من
این چیه بابااا ؟
بابام: مـــــــــرغ !!
اتاقی که طویله باشه کنار توی گاو جای یه مرغ خالیه
من
مرغ:
::
::
به بابام میگم : بابا نوشابه خریدی برام ؟
میگه: پوکیه عقل که داری میخوای پوکیه استخونم بگیری !
من  :(
مهر پدری
نوشابه خانواده
بچه سره راهی
و دیگر هیچ
::
::
چهارشنبه کلاسام تموم شد وسایلامو از خوابگاه جمع کردم اومدم خونه . . .
امروز داداشم برگشته بهم میگه : حالا تا کی خونه ی ما آویزونی ؟
::
::
با بابام نشستیم داریم والیبال میبینیم (ست ۲ که زمینا عوض شده) ، بعد تیم ها یکیشون لباساشون قرمز بود یکی دیگه سفید پاسورِسفید ها هم لباسش قرمز بود . مامانم اومده داره با دقت نگاه میکنه بعد یهو میگه : عه ! طفلک این قرمزه اینور جا مونده . . .
فک و فامیله داریم ؟
::
::
بابام اومده میگه قانون جدید راهنمایی و رانندگی رو شنیدی ؟
گفتم : نه
گفت : تصویب کردن از این به بعد اونایی که بنزین نمی زنن ، غلط میکنن ماشینو ببرن بیرون !
::
::
داداشم با بابام دعواش شد رفتم جداشون کنم بابام یه چک هم به من زد گفت تو هم دست کمی از اون نداری !
::
::
یکی از آشناها تلوزیون خریده بود !
بهش گفتم مبارک باشه ال سی دیه یا ال ای دی ؟
گفت برو بابا ال جیه ال جی (LG) !
::
::
خواهرزاده ی ۵ ساله م رو بردم سوپر مارکت بهش میگم عزیزم چی دوس داری برات بخرم ؟
میگه شکلات . . .
گفتم ای جونم ! چه شکلاتی بخرم برات ؟
یهو چشماشو تنگ کرد گفت : شکلات تلخ ! مثه طعمِ زندگی . . .
فک و فامیله ما داریم ؟
::
::
امروز داشتم وسایلامو تمیز میکردم ، کارت کلاس زبان ۸ سال پیشم رو پیدا کردم ! بعد به بابام گفتم نگاه کن بعد هشت سال هنوز اینو نگه داشتم !
بابام یه نگا بم کرد گفت پس من چی بگم بعد ۲۲ سال هنوز تورو نگه داشتم !؟
هیچی دیگه خودم از کادر خارج شدم . . .




درباره وبلاگ


سلام من احمد رضا این وبلاگو ساختم. این وبلاگ بروز است و هر هفته مطلب جالبی دارد. ولی در هر صورت نظر بده و اگر نه شبیه این انگیری بردز میشم. راستی: به نویسنده نیازمندیم!
آخرین مطالب



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 217
بازدید دیروز : 268
بازدید هفته : 508
بازدید ماه : 2128
بازدید کل : 1067691
تعداد مطالب : 620
تعداد نظرات : 940
تعداد آنلاین : 2

http://deadtools.mihanblog.com/" name=button>



Top Blog
مسابقه وبلاگ برتر ماه

کسب درامد از طریق پاپ اپ